|
معجزه کن مرا..
|
بعدا نوشت : خب میدونم ساعت دو هست ولی الان تصمیم گرفتم کار هایی که توی طول روز بخاطر همین حس غریب نکردم رو انجام بدم . چادر و مانتو شلوار رو توی ماشین لباسشویی میندازم و دکمه اش رو میزنم بعد هم مقنعه و جوراب ها رو برمیدارم و راهی حموم میشم . با دست میشورم . و سریع موهام رو میشورم و میام بیرون و مقنعه رو پهن میکنم کنار بخاری و منتظر هستم ماشین لباسشویی کارش تموم شه و باقی لباس ها رو هم پهن کنم . تو همین حین دوتا قرص تقویتی میخورم و گوشیم رو برمیدارم و مشغول پیام دادن با کسی میشم که حرف هاش ، بوی خامی نمیده ! پخته هست و مزه ی شیرین عسل داره . هم کاکائویی هم شیرین :) به دل میشینه !